مدتیه که برادرم به بخش کرونای یکی از شهرای نزدیک منتقل کردن. پزشکای آی سیو خودشون یکی بیمار شده یکی پدرش فوت شده و به مشکل برخوردن. حالا نگرانیم بیشتر شده. برای همه ی خانوادم و خودم. به خاطر بچه ها یجورایی همه با هم در ارتباطیم. برادرزادم در کنار مادر و پدرم هست. چون مادر و پدر خودش بیمارستانن و درگیر کرونا:( و به مادرش خیلی وابسته. پدرم هنوز به پسرکم سر میزنه. اما دیگه هیچ خبری از پارک یا بیرون رفتن نیست. سعی میکنه بهداشت رعایت کنه که البته نه به اندازه ای که من قبول دارم و خوب این ها کافی نیست. دیشب بهش گفتم پدرش میونه خونه و بهتره نیاد اینجا:( احساس کردم ناراحت شد. 
این قرنطینه طولانی شده و کم کم همه دارن خسته میشن. فک کنم من جزء محدود آدمایی هستم که خود قرنطینه اذیتم نمیکنه. نگرانم. خیلی نگران سلامتی عزیزانم هستم. کاش همه رعایت کنن. خواهر کوچیکه و بزرگه فعلا دووم اوردن و نیومدن شمال. با این که سر کار نمیرن. با این که خونه خواهر کوچیکم  یه 30 متری بیشتر نیست و بچه کوچیک دارن. اما فک کنم چند روز دیگه بیان.خواهرزاده بزرگم یه سره پشت تلفن زار میزد که کاش اونجا بودم و سعی میکرد دل مادربزرگش نرم کنه که بیان شمال. اما خواهر بزرگه خودش تو گروه پرخطره و تحت درمان به خاطر ام اس. از اون طرف برادر و زن داداشم هم کادر درمان. خیلی خطرناکه. دلم میخواست کنار هم بودیم. اما کاش نیان. کاش تو خونه هاشون سلامت باشن و زود یه درمان مناسب برای این بیماری لعنتی پیدا بشه.
خدای من به همه کمک کن بهترین تصمیم بگیرن و بتونن درست به موارد بهداشتی عمل کنن و اسیر احساسات نشیم

خدای من همسرم، فرزندانم، مادر و پدرم، خواهرها و برادرم و خانواده هاشون و خانواده همسر به خودت میسپارم. سلامت نگهشون دار.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تقویم 1399 مشهد سالنامه سررسید بیماری های قلبی دانشکده سما واحد یزد Michael همه چیز کفسابی به ساب فروش مستقیم تکسو اخبار سایت بلگ بیست