شاید 10 روزه که بچه ها نمیتونن درست بخوابن. دیشب محمد عزیزم تقریبا تا 5 صبح بی قرار بود. بعد هم چند باری بیدار شد و 10 صبح هم دیگه نتونست بخوابه. دختر دوست داشتنی هم بارها و بارها که شمارش از دستم خارج شده بیدار میشد و گریه میکرد. اما امید دارم که بهترن و به انتهای دوره بیماری رسیدن. سرفه های خشک دارن و خلط که نمیزاره بخوابن و بجاش تب دیگه تا حد خوبی رهاشون کرده. به محمد هم چنان انتی بیوتیک میدم. اخبار بد هم که از اون طرف قبل از این داشتان ها هم 3 هفته پشت هم مهمانی دادم. و خوب خسته بودم. بنابراین خیلی روال کارها از دستم در رفته بود. 
دیشب دوباره به خودم اومدم. بیدار موندم و کارهام یادداشت کردم. با خودم قول و قرار گذاشتم. از این به بعد هروز یه لیست از کارای فردام اماده میکنم. هر چند کوتاه یا بلند. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روشنايي آواز انتظار Curtis کالا118 فرش دیوان Kayla www.mohsenjavadi.blog.ir همه چی موجوده گالری پیانو نوا نجوم و ستاره شناسی